www.iiiWe.com » این ثروتِ بی‌مانند را چگونه می‌توان «قابل‌برداشت» و کارآمدتر کرد؟

 صفحه شخصی امیر یاشار فیلا   
 
نام و نام خانوادگی: امیر یاشار فیلا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی نقشه برداری
شغل:  ویراستار، روزنامه‌نگار، کارشناس تولید محتوا و رسانه‌گر حوزه‌ی شهر، ساختمان، معماری و مهندسی
تاریخ عضویت:  1389/06/12
 روزنوشت ها    
 

 این ثروتِ بی‌مانند را چگونه می‌توان «قابل‌برداشت» و کارآمدتر کرد؟ بخش عمومی

12
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

زنده‌یاد استاد بیرشک معتقد بودند: «زبان فارسی بزرگ‌ترین داشته و سرمایه‌ی ماست؛ به‌ترین پیوند میان اقوام ایرانی‌ست؛ نیکوترین رابط ما و دوستانِ ما در بیرون از مرزهای ماست؛ مضرابی‌ست که وقتی به تارهای دل آشنا می‌شود، نغمه‌های روح‌پرور به بار می‌آورد. ده‌ها سال حتا بیرون از مرزهای ایران، زبانِ حال و قال بوده و هنوز دوستدارانِ پرشمار دارد؛ پس از عربی که زبانِ قرآن است، رایج‌ترین مروج اسلام بوده و هست. اما به این زبان، به‌شدت بی‌توجهی و جفا می‌شود.»

نوشتاری که در پی می‌آید، یادداشتی‌ست در زمینه‌ی واژه‌گزینیِ علمی در زبان پارسی به قلم استاد احمد بیرشک، که بیست‌وچهار سال پیش (مهرماه 1367 خورشیدی) در شماره‌ی 300 ماهنامه‌ی «دانشمند» به چاپ رسید و هنوز هم سودمند و خواندنی و راه‌گشاست.

 


 

باز هم درباره‌ی واژه‌گزینی

 

نوشته‌ی زنده‌یاد استاد احمد بیرشک

(زاده‌ی سال 1285، درگذشته به سال 1381 خورشیدی)

 

 

هنگامی که نگارنده‌ی این سطور، کودکی دبستانی بود، و در علم‌الاشیای سیدنیرالدین‌خان (بعدها احمدی کاشانی) در بخش گیاه‌شناسی در مورد گل ناچار بود اصطلاحاتِ «سپال»، «پتال»، «اماتین»، «پیستیل»، و در جانورشناسی «حیوانات ضخیم‌الجلد»، «عدیم‌الاسنان»، «ذوات‌الکیس»، ...و در مورد دهانِ خود، واژه‌های «لسان» و «اسنان» و «شفتین» و... را بیاموزد، روانِ صاحب‌دلانی همچون حسین گل‌گلاب شاد، که «کاسبرگ» و «گلبرگ» و «پرچم» و «کلاله» و
«پوست‌کلفت» و «بی‌دندان» و «کیسه‌داران» را جانشینِ آن اصطلاحات کردند. آن‌ها «درد» زبان داشتند و پیشوا و راهنمای ما بودند که در پی‌شان گام برمی‌داریم.

[در زمینه‌ی زبان و واژه‌گزینی] دشواری‌ها و موانع کار بسیار است؛ اما رفع هیچ‌یک برای کسانی که احساس درد کنند و به ضرورتِ حفظ و گسترش زبان فارسی ایمان د اشته باشند، ناممکن نیست.

سخن خود را با مثالی پی می‌گیرم: واژه‌ی «انرژی» را در نظر بگیرید. این کلمه از Energiaی لاتین و آن خود از ی یونانی گرفته شده است. توضیحی که برای معنی آن در واژه‌نامه آمده است، «استعداد انجام کار» است.

آب تا هنگامی که پشت دیوار سد است، استعداد انجام کار در آن نهفته است و وقتی که از مجرای سد بر روی پره‌های توربین ریخت، آن استعداد از قوه به فعل درمی‌آید و «کار انجام می‌گیرد».

موشک پس از بیرون آمدن از دهانه‌ی موشک‌انداز، افزون بر استعدادی که بر اثر نیروی پرتاب در آن نهاده شده است،بر اثر حرکت، یعنی در نتیجه‌ی سرعتِ حرکت، استعداد بیش‌تری به نام «انرژی جنبشی» در خود ذخیره می‌کند و پس از برخورد با هدف، کاری انجام می‌دهد (و کاری به دست مردم می‌دهد) که نمونه‌های آن را در گوشه‌وکنار شهرهایمان که آماج موشک‌های صدام بودند، می‌بینیم. اگر همان گلوله را بی آن که استعداد کار، یعنی انرژی، در آن جمع شود،
بالای بام خانه‌ای قرار می‌دادند، هیچ اثر نامطلوبی بر آن مترتب نبود.

پس انرژی = استعداد و مایه‌ی کار. بیش‌تر از پنجاه سال پیش شادروان محمدعلی فروغی، که هرکس نوشته‌هایش را بخواند، [اگر منصف باشد،] به استادی‌اش در زبان فارسی ایمان پیدا می‌کند، مرادف «انرژی» اصطلاح «کارمایه» را وضع کرد؛ واژه‌ای در حد کمال بیانگر معنی و در عین حال ساده و زیبا، یا به‌قول آقای دکتر منصوری [دکتر رضا منصوری، فیزیک‌دان، پژوهشگر و عضو فرهنگستان زبان]، شفاف و دقیق.

 

اما مشکلات و دشواری‌ها :

در شعر مرحوم بدر می‌خوانیم [نقل به مضمون]: همه‌ی مردم این مرز، دانشور و بی‌دانش و... کلند (همان کلنگ) برداشته‌اند و به ریشه‌ی زبان فارسی می‌زنند.

برای مثال، این خبر را در روزنامه خواندم: «ویلچرران به سوییس رسید...» من که ـ همچون «جامه‌ی حیوان دوز»ی که وارد صفِ خیاطان شده بود ـ اهل بخیه‌ام، به اندیشه فرورفتم که چگونه چنین کسی را نمی‌شناسم و با این نام آشنا نیستم. بعد که بقیه‌ی خبر را خواندم، فهمیدم که معلولِ باهمتی از ایران با صندلی چرخ‌دار (Wheel Chair) به سوییس رفته است و به کشورهای دیگر هم خواهد رفت تا پشتکار و توانِ خود را نمایان کند و بگوید: «هم‌میهنانِ من نه تنها در جنگ دلیر و توانا بودند، در صلح هم می‌جنبند و نمونه‌ی آن‌ام.»

اکنون برویم سروقتِ دانشوران؛ دو دانشمندِ عضو هیأت‌علمی دانشگاه کتابی نوشته‌اند به نام «مبانی نجوم»؛ کتابی سودمند در بیش‌تر از 500 صفحه، در قطع 22 در 29، برای دانشجویان و دانش‌طلبان. در این کتاب که روی جلد آن نام یکی از مؤلفانِ اصلی به‌جای «اوتو اشترووه»، «اتو استرو» ضبط شده است، اصطلاحاتِ «پرسسیون»، «نوتاسیون»، «پریود»، «ماگنیتود»، «اسپکتزوهلیوگرام»، «آلفاسنتاوری»، «فازهای ماه» (به‌گمانم برای نمونه بس است) که همه‌
معادل‌ها و برابرهای فارسی دارند (کلمه‌های عربیِ پذیرفته‌شده در زبان فارسی را من فارسی می‌پذیرم) به کار برده شده‌اند. از «پرسسیون» و «نوتاسیون» برمی‌آید که اصطلاحاتِ فرانسوی را برگزیده‌اند. در این صورت، «ماگنیتود» و «سنتاوری» از کجا آمده‌اند!؟ نه فرانسه هستند، نه انگلیسی. دانشجو آن‌ها در کجا بجوید تا بفهمد؟ آیا مترجمانِ دانشور، به اصطلاحاتِ فارسی اخترشناسی آشنا نیستند؟ بعید می‌نماید. چون کسانی که دانشجویان را ـ که یکی از مهم‌ترین کارهایشان باید مطالعه باشد ـ رهبری می‌کنند، نباید خود این‌همه کتاب در زمینه‌ی اخترشناسی
را که به زبان فارسی هست، مطالعه نکرده باشند. پس باید بنا را بر بی‌اعتنایی گذاشت. از این‌گونه رفتارها و برخوردها، نزد دانشمندانِ خودمان فراوان دیده‌ایم.

بر عیب‌های بی‌اطلاعی و نا‌آگاهی و بی‌اعتنایی باید «بی‌علاقگی» (هم به زبان و هم به رشته‌ی تخصصی) و «بی‌قیدی» را هم بیفزاییم. اما همه‌ی این «بی...»ها را با احساس مسئولیت می‌توان به «با...» تبدیل کرد و دانشمندان باید در این راه نمونه و رهبر باشند.

مطلبِ دیگری که مطرح بود و مطرح است، این است که چگونه باید واژه ساخت.

اصطلاحاتِ علمی که ما با آن‌ها دست‌به‌گریبان‌ایم، دو گونه‌اند: 1ـ مفهوم‌هایی که از قدیم وجود داشته‌اند یا به وجود قدیمی‌شان پی برده‌ایم، مانند کارمایه. برای این‌گونه اصطلاحات باید واژه‌ی فارسی پیدا کرد یا ساخت. 2ـ مفهوم‌هایی که تازه‌اند [«تازه» به معنی مطرح‌شده در دانش معاصر و علوم جدید] مانند «پروتون»، «نوترون»، «یون» یا عنصرهایی که تازه پیدا می‌شوند و بر آن‌ها به دلیلی نامی گذاشته می‌شود. اگر ما بخواهیم برای این
دسته از عبارات و کلمه‌ها و اصطلاح‌ها معادل و برابرنهادی بسازیم، باید چیز به‌کلی تازه‌ای به زبان بیفزاییم؛ پس چه بهتر که این چیز به‌کلی تازه، خودِ همان اصطلاح باشد. اما تنها خودِ همان اصطلاح، نه مشتقاتِ آن. وقتی اصطلاحی «تابعیتِ فارسی» پذیرفت، باید تابع قوانین زبان فارسی باشد. «طلبیدن» و «فهمیدنِ» قدیم و «یونیدن» و «قطبیدنِ» تازه، نمونه‌هایی از این دست‌اند.

در زبان‌های اروپایی کم‌تر به واژه‌ای برمی‌خورید که ریشه‌ای نداشته باشد (من تا کنون برنخورده‌ام) و سرچشمه‌های زبان‌های یونانی و لاتین، در واژه‌سازی بسیار مددکارند. ما می‌توانیم بسیاری از واژه‌ها را با توجه به ریشه‌های اصطلاح فرنگی‌شان فارسی کنیم. برای مثال، واژه‌ی «فلوژستون» که همیشه مترجمانِ ما آن را به همین صورت به کار برده‌اند و می‌برند، برابر با نظریه‌ای که
تا سده‌ی هجدهم مورد پذیرش همگان بوده، مایه‌ای بوده است که در همه‌چیز وجود داشته و استعداد آتش گرفتن و سوختن به آن می‌داده است (تا اندازه‌ی همانند با کارمایه). این واژه را می‌توان به «آتش‌مایه» برگرداند که کم‌ترین برتریِ آن، این است که وقتی کسی آن را در جایی بخواند، تا اندازه‌ای از خودِ واژه به مفهوم آن پی می‌برد؛ حال‌آن‌که «فلوژستون» مطلقاً چنین نیست.

جای دنباله‌ی این بحث در محافل واژه‌سازی‌ست که از تجربه‌ها و اندوخته‌ها و آزموده‌های گوناگون بهره بگیرند و این دشواریِ بنیادین را تا جای ممکن آسان سازند.

 


 

 

 

ـ برگرفته از : ماهنامه‌ی «دانشمند»، شماره‌ی 300، مهر 1367؛ با اندکی تصرف و تلخیص.

این نوشتار همچنین یک بار نیز در شماره‌ی 87 ـ 86 ماهنامه‌ی «دانش‌نما» (نشریه‌ی کشوری و تخصصی سازمان نظام مهندسی ساختمان استان اصفهان؛ فروردین ـ اردیبهشت 1381) نقل شده و به چاپ رسیده است.

ـ گزینش و ویرایش : امیریاشار فیلا 


ـ اگر به هر علت نوشتار بالا را درهم‌ریخته و بی‌سامان مشاهده می‌کنید، می‌توانید آن را از روی فایل نوشتاری پیوست مطالعه بفرمایید.

 

شنبه 29 مهر 1391 ساعت 09:14  
 نظرات    
 
امیر یاشار فیلا 01:54 یکشنبه 30 مهر 1391
1
 امیر یاشار فیلا

املای لاتینِ واژه‌ی Energia که در سطر نهم یادداشت بالا از قلم افتاده است، عبارت است از :

ενεργῆ ῖα

امیدوارم امکان نمایش حروفِ لاتین در بخش کامنت‌ها وجود داشته باشد.


همچنین، یادآوریِ این نکته هم به‌جاست که زنده‌یاد استاد احمد بیرشک، از پژوهشگران تاریخ علم، گاه‌شماری و ریاضیات، و نیز بنیادگذار «دانش‌نامه‌ی بزرگ فارسی» بودند.
مائده علیشاهی 18:39 دوشنبه 1 آبان 1391
0
 مائده علیشاهی
بسیار عالی
تشکر آقای مهندس
م افتخاری 11:13 چهارشنبه 3 آبان 1391
0
 م افتخاری
سپاس
نیما محسون 17:50 آدینه 5 آبان 1391
2
 نیما محسون
آقای مهندس امیریاشار فیلا ی گرامی در خصوص این سخن که "اما به این زبان، به‌شدت بی‌توجهی و جفا می‌شود." خوشبختانه هر چه توجه است مربوط به زبان فارسی است و به زبان سایر اقوام توجهی نمی شود حتی در حد یک درصد! تکلیف بقیه چه میشود؟
امیر یاشار فیلا 00:15 شنبه 6 آبان 1391
2
 امیر یاشار فیلا

با درود و سلام،
کاملاً درست می‌فرمایید آقای مهندس محسون؛
و فرمایش‌تان تأییدکننده‌ی واقعیتی‌ست که از زنده‌یاد استاد بیرشک نقل شده است: وقتی برای زبان پارسی ـ که شالوده‌ی فرهنگِ همه‌ی اقوام ایرانی و پیونددهنده و زبانِ مادریِ همه‌ی این اقوام است ـ کاری درخور و اقدامی پایدار و پیوسته انجام نمی‌پذیرد، طبعاً دور از ذهن نیست که در زمینه‌ی بارورسازی و کارآمدتر کردنِ زبان‌های محلی و گویش‌های رایج در مناطق گوناگونِ ایران‌زمین هم شاهد رکود و بی‌توجهی باشیم.
چون پرداختن به زبان‌ها و گویش‌های محلی اقوام ایرانی، نیازمند پایه و الگو و تکیه‌گاهی‌ست که طبعاً می‌باید آن را از پژوهش‌ها و کارهایی که در زمینه‌ی زبان پارسی انجام پذیرفته یا خواهد پذیرفت، بگیرد.
همچنان‌که تا پیش از آن گردآوری «لغت‌نامه‌ی زبان فارسی» از سوی شادروان دهخدا و برداشته شدنِ این گام مهم و بنیادین، امکان نداشت که زنده‌یاد شاملو بتواند «فرهنگ کوچه» (اصطلاحات مردم کوچه و بازار) را گرد آورد و گنجینه‌ای از فرهنگ همگانی ایرانیان بر جای بگذارد.

نکته همین است که در این موضوع خاص ـ یعنی فراهم آوردنِ زمینه‌های بارآوری و بالیدن و گسترش زبان معیار و گویش‌های محلی‌مان ـ تا هنگامی که دست روی دست بگذاریم و خودمان کاری نکنیم، هیچ دگرگونی و تحول مثبتی رخ نخواهد داد.
نخستین گام همین است که زبانِ زیبای پارسی و زبان‌ها و گویش‌های شیرین محلی‌مان را، چه در گفتار، چه در نوشتار، درست و ساختارمند و اصولی به کار ببریم. بیایید دست‌کم همین گام نخست را درست و قاطع و با عزمی استوار برداریم.

از یاد نبریم که در هیچ کار علمی و پژوهشی، به‌ویژه در زمینه‌ی موضوع زنده و پویایی همچون «زبان»، راه میان‌بر وجود ندارد و راه را باید گام به گام بپیماییم.

با سپاس از توجه شما.
امیر یاشار فیلا 01:39 دوشنبه 8 آبان 1391
0
 امیر یاشار فیلا

دوست ارجمندم، جناب کیانی‌زاد عزیز، سلام.
بسیار شادمانم از این که پس از غیبتی چندروزه و البته نه‌چندان طولانی، باز هم جناب‌عالی را در این شبکه‌ی مجازی زیارت می‌کنم.
باور کنید وقتی چهار ـ پنج روز گذشت و کامنت و روزنوشتِ تازه‌ای از شما ندیدم، خداخدا می‌کردم که غیبت‌تان به‌خاطر مشغله، و موقتی باشد، نه از روی دلزدگی و همیشگی ـ مانند شماری از دوستانِ دیگر.

چشم‌به‌راه دیدگاه‌های شما و مطالبی که با نگاه و دقتی ویژه برمی‌گزینید، هستم.
پاینده و شادکام باشید؛ روزگار به کام.